جاده شخصیت
خطی که نیکی را از بدی جدا می کند، از میان کشورها، یا طبقات مختلف مردم یا احزاب سیاسی عبور نمی کند، بلکه دقیقا از وسط قلب تمام آدمیان می گذرد.
فروتنی به مثابه آزادی از احساس نیاز به اثبات مدام به برتری خودتان است، اما خودپسندی یک عطش سیری ناپذیر و آزمندانه در یک فضای کوچک و محدود انباشته از توجه طلبی، رقابت بیهوده و برتری جویی بی پایان است.
فروتنی محفظه ای است پر از احساسات دوست داشتنی همچون تحسین، شفقت و حق شناسی. “حس سپاس گزاری، چون زمینی است که گیاه غرور در آن به سادگی نمی روید”
ما در ناآگاه بودن نسبت به نا آگاهی و جهالت خود، توانایی تقریبا بی حد و مرزی داریم.
فروتنی در حکم هوشیار بودن نسبت به این امر است که چیزهای زیادی وجود دارند که شما نمی دانید و بسیاری از چیزهایی که می دانید یا ناقص اند و یا اساسا اشتباه.
“ما می توانیم به واسطه دانش دیگر مردمان دانشمند شویم، اما نمی توانیم به واسطه خرد و فرزانگی دیگران خردمند شویم.”
علت این امر این است که فرزانگی مجموعه ای از اطلاعات نیست، بلکه صفت اخلاقی آگاهی نسبت به چیزهایی است که نمی دانید و نیز تلاش در جستجوی یافتن راهی است برای غلبه بر جهل، عدم قطعیت و محدودیت های خودمان.
در حقیقت چنین آگاهی ای به معنی تغییر نقطه نظر خود در زندگی است؛ تغییر نقطه نظر از تصویر بسته نوجوانانه ای که از خود دارید، تصویری که شما تمام قاب آن را پر کرده اید، به چشم اندازی گسترده تر که شامل نقاط ضعف و قوت شما، ارتباطات و وابستگی های شما و نقشی که شما در یک روایت بزرگ تر در حال ایفای آن هستید، می شود.
دیوید بروکس