من هم اول باور نداشتم، اما خودم تجربه کردم

دکتر کیارش آرامش
این یکی از رایجترین شیوههای استدلال یا در واقع تبلیغ به نفع شبهعلم است. و در واقع از دو مغالطه تشکیل شده است:
- اول باور نداشتم
- خودم تجربه کردم!
بخش اول این مغالطه، میگوید که من هم اول مانند شما شک داشتم. انتقاد میکردم. من هم اول که (مثلآ) به کلاس هومیوپاتی / انرژی درمان / عرفان حلقه یا… رفتم، ادعاهایشان را مسخره میکردم. اما بعد فهمیدم که روش آنها واقعآ کار میکند و اثرش را دیدم!
این بخش از مغالطه هیچ اطلاعات یا استدلالی را عرضه نمیکند. بلکه فقط یک تکنیک روانشناختی است. زیرا در شنونده همذات پنداری ایجاد میکند (من هم مثل شما بودم. شما هم مثل گذشتهی من هستید. پس شما را درک میکنم. پس گام بعدی شما به طور منطقی رسیدن به من خواهد بود!)
اما و هزار اما، این تکنیک روانی هیچ قوت استدلالی در خود ندارد. اگر فردی در گذشته باورش را عوض کرده باشد، معلوم نیست که همواره این تغییر از باور نادرست به باور درست بوده باشد. به ویژه اگر به واسطهی این تغییر عقیده، فرد امتیاز با مزایایی را هم به دست آورده باشد. (مثلا به عنوان ارائه کنندهی طب مکمل برای خودش درآمدی دست و پا کرده باشد.) باید مراقب بود که در سخنان طرف گفتگو، استدلال را از بازیهای روانشناختی جدا کرد و فریب دومی را نخورد.
اما «خودم تجربه کردم» را پیش از این به تفصیل توضیح دادیم که چرا نامعتبر و غیرقابل اعتماد است. زیرا تجربهی شخصی در معرض خطا و سوگرایی است. حتی تجربهی شخصی آدمهای دانا و متخصص به همین شکل آسیبپذیر است.
برای تعیین اثربخشی و ایمنی یک روش درمانی، تنها «تجربه علمی» با ارزش است. یعنی تجربهای که با روشهایی انجام شده باشد که احتمال خطا را به حداقل میرسانند.
اما آیا تجربهی شخصی به کل نادرست و بیاعتبار است؟
پاسخ روشن است: نه! کاملآ بی اعتبار نیست. اما:
- آنقدر اعتبار ندارد که به تنهایی اثربخشی و ایمنی یک روش درمانی را نشان دهد.
- اما میتواند آنقدر اعتبار داشته باشد که یک «فرضیه» را ایجاد کند.
مثلآ فرض کنید که آدمهای یک روستا، نسل بعد از نسل، تجربه کردهباشند که دمکردهی نوعی گل خاص که در دامنهی کوههای اطراف میروید، باعث رفع سردرد میشود. بسیار خوب! آیا میتوانیم بگوییم که از حالا میتوان عصاره یا دمکردهی آن گل را برای درمان سردرد تجویز کنیم؟
پاسخ منفی است!
اگر در کتاب «مخزن الادویه» ی حکیم بالاخانی که هفتصد سال پیش در همان حوالی میزیسته است، نوشته شده باشد که آن دمکرده برای درمان موثر است، آیا این یک مستند علمی حساب میشود؟
باز هم پاسخ منفی است!
زیرا حکمای آن دوران، با وجود نبوغ و تبحری که داشتند، باز هم به اقوال گذشتگان یا تجربهی شخصی خود اتکا می کردند.
اما تجربه شخصی ایشان نمیتواند با معیارهای امروزین، یک مستند علمی باشد.
زیرا اولآ ممکن است که آن دارو واقعآ اثری نداشته باشد که این اثرها که به آن نسبت میدهند اثر دارونما باشد. یا اثر عامل دیگری که بر اهالی روستا نامکشوف است. یا نتیجهی خوب شدن خودبهخودی سردرد باشد (بیماریها بدون درمان هم به طور خودبهخودی خوب میشوند)، یا…
دومآ ممکن است که آن دارو اثر درمانی داشته باشد، اما در کنارش خطر جدی هم داشته باشد. به طوری که اصلآ درست نباشد که برای درمان سردرد تجویز شود. مثلآ باعث نارسایی کبد شود. یا به کلیهها آسیب برساند.
پس چه باید کرد؟
البته باید تجربه مردم روستا را به عنوان منشا یک «فرضیه» به رسمیت شناخت.
بعد اما، باید آن فرضیه را به روش علمی بررسی کرد.
- یعنی اول، آن گیاه را از حیث بیوشیمی و داروشناسی تجزیه کرد و دید که کدام ماده موثره در آن هست که میتواند برای درمان سردرد کارآمد باشد و نیز، چه مواد و ترکیبات دیگری در آن هست.
- بعد، آن را مورد تجربه علمی، یعنی کارآزمایی بالینی قرار داد. یعنی دید که اگر تمامی عوامل خطا و اشتباه را به حداقل برسانیم، باز هم این دارو اثربخش و ایمن هست یا نه؟
تنها در صورت انجام تجربه علمی است که میتوان گفت آن تجربه شخصی اعتبار دارد یا نه؟ وگرنه تجربه شخصی حداکثر در حد «فرضیه سازی» اعتبار خواهد داشت.
در عمل، انبوهی از ادعاهای انواع شبهعلم (از قبیل هومیوپاتی و انرژی درمانی و سنگ درمانی و فشار درمانی و…) که طرفدارانشان با اصرار میگویند که آنها را تجربه کردهاند، وقتی که با محک تجربهی علمی روبهرو شدهاند، بیاعتبار و توزرد یا حتی خطرناک از آب درآمدهاند.
بنابراین:
وقتی میگویند «من هم اول باور نداشتم و مسخره میکردم، اما بعد خودم تجربه کردم.» جواب میدهیم:
شاید همان اول درست فکر میکردید!
تجربه شخصی شما کافی نیست. لطفا مستندهای علمی خود را عرضه کنید!