ترومبکتومی در سکته مغزی حاد
دکتر بابک زمانی، متخصص مغز و اعصاب
هفته گذشته در شهر کرمانشاه برای اولینبار خانم دکتر جوانی یک مرد ۵٢ساله را که سکته مغزی کرده بود، دو ساعت بعد از شروع علائم، به روشِ «ترومبکتومی»، مداوا کرد. بیمار که فلجِ نیمهراست و اختلال تکلم پیدا کرده بود و بدون این درمان و در صورت حیات، باقی عمر را به همین شکل میگذراند، بعد از درمان بهبودی کامل پیدا کرد.
خانم دکتر جوان، پزشکی عمومی را در تهران اما تخصص مغزواعصاب و فوقتخصص سکته مغزی خود را از منطقهای دورتر اما درون همین کشور، از مشهد گرفته است. «ترومب» مخفف «ترومبوس» و به معنای «لخته» است. «اکتومی» هم در کار پزشکی به معنای در آوردن است. مثلا وقتی میگویند «آپاندکتومی» یعنی همین عمل رایج درآوردن «آپاندیس» و «پروستاتکتومی» یعنی درآوردن پروستات.
پس ترومبکتومی هم یعنی درآوردن لختهای که در یکی از عروق مغز گیر کرده و باعث سکته مغزی است و اندازهاش آنقدر کوچک نیست که با تزریق آمپول وَریدی حل شود. بخش مهمی از بیماران مبتلا به سکته مغزی از همین نوع هستند و بالقوه نیازمند ترومبکتومیای میباشند که در اکثریت موارد انجام نمیشود. اینکه درآوردن لخته (ترومبکتومی) در شش ساعت اول سکته مغزی میتواند در بیش از نیمی از بیماران فلج و اختلال تکلم را درمان کند، اینکه همین میزان بهبودی دقیقا به ساعت و دقیقه انجام ترومبکتومی ارتباط دارد (ساعت اول بسیار بهتر از ساعت سوم و ساعت سوم بسیار بهتر از ساعت ششم) و پیدایش فنهایی هرچه پیشرفتهتر برای انجام این کار، همه یافتههایی بسیار جدید هستند.
اینها فقط حاصل مطالعات آماری در مؤسسات درمانی پیشرفته دنیا نیستند بلکه برای به مرحله عمل درآمدنشان نیازمند اطلاع عمومی و هماهنگی اجتماعی و آمادهسازی زیرساختهای مناسب در بخشهای تخصصی هر کشور است. به قولی انجام چنین درمانهایی است که نشانه تکامل سیستم اجتماعی پزشکی بهطور کل محسوب میشود. رساندن اکثریت بیماران در دو، سه ساعت اول سکته مغزی به اتاق آنژیو و انجام موفقیتآمیز ترومبکتومی نیازمند سیستم اجتماعی پیشرفتهای است که ما نداریم از همینروست که این گامهای اول اهمیت زیادی پیدا میکنند و از این رهگذر میتوان به ارزش تلاش پیگیر خانم دکتر، استادانشان در دانشگاه مشهد و تلاشهای چندینساله متخصصان مغزواعصاب در شهر کرمانشاه و تمامی کشور پی برد.
ناوگانی که در پنج، شش سال گذشته درمان سکته مغزی حاد را در کشور راه انداخت و پیش برد. اینها همه باوجود مشکلات عظیم و عدیدهای بود که در این چند سال پیشرو قرار داشت و با پیشرفتهای اخیر و رشد آگاهی و در نتیجه افزایش درخواست عمومی این مشکلات هم بیشازپیش خواهند شد. بهویژه که باوجود درخواست پزشکان و انجمن سکته مغزی هنوز هیچکدام از بسترهای لازم برای چنین درمانهایی در کشور فراهم نشده! نه سیستم هماهنگی برای ارجاع بیماران وجود دارد، نه واحدهای سکته مغزی آنطورکه بایدوشاید تعریفشدهاند و نه حتی حداقل دستمزد و پشتیبانی حقوقی برای این کار اندیشیده شده است.
مشکل بزرگتر، نگاه وزارت بهداشت بهعنوان متولی اصلی ارائه درمانهای اورژانس (بهعلاوه ارائه خدمات درمانی به مردم بسیار فقیر و بیماران ناتوان مزمن) است که حتی در بنیانهای علمی طب مدرن و افتراق آن از سنتی و ایرانی و نظایر آن دچار تردید و ناباوری است! یعنی برای دانش قائل به شریک است و ناگفته پیداست امکانات خود را بین دانش و شریک او شِبهدانش تقسیم میکند؛ یا حداقل تمام توان خود را بر پایهای دانشمند مستقر نمیکند. با توجه به همین مسائل است که میتوان به ارزش تلاشهای خانم دکتر بهعنوان نماینده نسل جدید جامعه پزشکی پی برد.
خانم دکتر یکی از جوانانی است که معلوم بود خواهند آمد؛ نسل جدیدی که هرروز تعداد زنهای آن بیشتر از مردان میشود، نهتنها کلیشههای غبارگرفته را درنوردیده بلکه با عمق وجود اتصال خود به کشورش را دریافته و این روح نامرئی را بهعنوان بخشی از وجود خود احساس میکند. او ارتقای این سرزمین را پایزنی -نزدیک بود بنویسم پایمردی- خود میداند و مشکلات بیشتر را تنها عواملی میداند که ارزش تلاش را بالاتر میبرند. او نخواهد رفت. خواهد ماند.
او با این درمان و درمانهایی در آینده معجزه و حقانیت دانش در برابر روغن بنفشه را تا اعماق دهات کرمانشاه به اثبات خواهد رساند. او پیامآور آیینی جدید است که بهطور ساده «دانش» نام دارد. آری «دانش»، محتوایی که دارد از چارچوبهای موجود فراتر میرود. مظروفی خروشان که آنک از ظرف سرریز میشود. حالا دولت و جامعه هستند که باید با مهیاکردن بسترهای لازم و امکان کار به بهترین نحو، لیاقت خود در برخورداری از حضور این جوانان را به اثبات برسانند. باید ظرف را اندازه کنند. درهرحال تردید نباید کرد که او و دوستان و همسالانش دنیایی جدید و ایرانی جدید برای ما رقم خواهند زد.