خلاقیت و افسردگی!
در مغز ما یک سیستم خلاق وجود دارد که خلاقیت و نوآوری را به تمامی رفتارهای کلی ما می افزاید. این سیستم هیچ گاه تعطیل نمی شود و همیشه به ما کمک می کند با احساس_تنهایی خود یا هر چیز دیگری کنار بیاییم. این سیستم در بسیاری موارد اعمال و افکار جدیدی به ما عرضه می کند. که حتی ممکن است پیشنهادش را نپذیریم.
وقتی احساس تنهایی و ناکامی می کنیم، سیستم خلاق ما می تواند احساسات جدیدی به وجود آورد. رایجترین آنها احساس افسردگی کردن است. ما نمی توانیم احساسات خود را رد کنیم، چون کنترل مستقیمی بر آنها نداریم، ولی با کمک مشاوره یا بدون آن می توانیم برای بهبودی روابط فعلی یا ایجاد رابطهای خشنودکننده تلاش کنیم.
وقتی سیستم خلاق ما یک فیزیولوژی و حالت بدنی جدید ولی تخریبگر پیشنهاد می کند، نمی توانیم پیشنهاد را رد کنیم.
از رایجترین نمونه های این فیزیولوژی تخریبگر بیماریهای سیستم ایمنی خودکار بدن است.
البته سیستم خلاق ما گاهی ممکن است به راه حل موثری دست نیابد بلکه راهی پیدا کند که از لحاظ روانی و جسمی بسیار زیان بارتر از احساس افسردگی است. به طور کلی هدف تمام فعالیتهای این سیستم تلاش برای یافتن یک رفتار کلی جدید است که بتواند تا حدودی مشکل را حل کند.
وقتی در روابط خود با یک ناکامی بزرگ روبرو میشویم، نمیدانیم برای کاهش ناکامی چه کار کنیم…
از این رو در حافظهی خود به دنبال رفتار هایی میگردیم که در گذشته تا حدودی ما را آرام میکرده است؛ تقریبا در تمام موارد، احساس افسردگی کردن را انتخاب می کنیم چرا که رفتار آشنایی است که از کودکی آموختهایم.
به سه دلیل افسردگی و درخود فرو رفتن بیشتر از چیزهای دیگر ما را آرام می کند:
- احساس افسردگی کردن و تمام رفتارهای نشانهای دیگر، مانند آرتروز، باعث بازداری خشم شدید میشوند.
- این رفتارها در بردارندهی نوعی درخواست جدی برای کمک است.
- این رفتارها باعث میشود به سراغ کارهایی که میترسیم در آن شکست بخوریم، نرویم.
احساس افسردگی کردن یا مریض کردن خود، آسانتر از پیدا کردن یک کار جدید یا یک رابطهی جدید است.
منبع: تئوری انتخاب، ویلیام گلسر